اولین ملاقات من با عشق ...!
آن زمان که آهوی رمیده ی دلم...
به هوای او از قفس آزاد شد
بی پروا به سوی یار به حرکت در آمد
وچه سخت بود ...
تحمل نگاه سنگین صاحب خانه
اما نه...
چه شیرین بود
آن هنگام که ...
آرام آرام
شرم حضور را کنار گذاشتم
و حالا...
این نگاه پرمهر اوست که
مثل تیر...
بر قلب پر از رنجم فرود آمد...
وچه آرامشی...
بعد از این که اشک هایم را
روان ساخت
ودر هنگام وداع...
او بود که تسکینم می داد ...
آهوی رمیده دلم
هوای قفس یار را دارد